جدول جو
جدول جو

معنی آسیمه سار - جستجوی لغت در جدول جو

آسیمه سار
(مَ /مِ)
آسیمه سر. سرآسیمه. آسیمه:
من از بهر آن بچه آسیمه سار
همی گردم اندر جهان سوگوار.
شمسی (یوسف و زلیخا).
و رجوع به آسیمه و آسیمه سر و سرآسیمه شود
لغت نامه دهخدا
آسیمه سار
آسیمه، سرآسیمه
تصویری از آسیمه سار
تصویر آسیمه سار
فرهنگ لغت هوشیار
آسیمه سار
سرآسیمه، آسیمه سر
تصویری از آسیمه سار
تصویر آسیمه سار
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیه سار
تصویر سیه سار
سیاه سر، آنکه یا آنچه سرش سیاه باشد، کنایه از زن بیچاره و بینوا، کنایه از قلمی که سرش را در مرکب زده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیمه سار
تصویر سیمه سار
سراسیمه، هراسان، سرگردان، آشفته و سرگشته، شوریده حال، پریشان حواس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاه سار
تصویر سیاه سار
سیاه سر، آنکه یا آنچه سرش سیاه باشد، کنایه از زن بیچاره و بینوا، کنایه از قلمی که سرش را در مرکب زده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آسیمه سر
تصویر آسیمه سر
سراسیمهبرای مثال آسیمه سار و سرنگون، او از برون، من از درون / او غرق خوی، من غرق خون، او منتظر من محتضر (قاآنی - ۲۸۵)
فرهنگ فارسی عمید
(مَ / مِ سَ)
آسیمه سار. سرگشته. سرگردان. متحیر:
وزآن پس شنیدم یکی بد خبر
کزآن نیز بر، گشتم آسیمه سر.
فردوسی.
ایمه دوران چو من آسیمه سر است
نسبت جور بدوران چه کنم ؟
خاقانی.
، گیج. پریشان حواس. شیفته گونه. شوریده حال:
من بنده که نزدیک تو شعر آرم باشم
آسیمه سر و ساده دل و خیره و واله.
منوچهری.
، مضطرب. مشوش. پریشان خاطر.آشفته:
خدنگی بر اسب سپهبد (طوس) بزد (فرود)
چنان کز کمان دلیران سزد
نگون شد سر بارگی جان بداد
دل طوس پرکین و سر پر ز باد
بلشکرگه آمد بگردن سپر
پیاده پر از گرد و آسیمه سر.
فردوسی.
که آن ده تن از تخمۀ نامور
از او بازگشتند آسیمه سر.
فردوسی.
یاران بدرد من ز من آسیمه سرترند
ایشان چه کرده اندبگو تا من آن کنم.
خاقانی.
، متزلزل. نوان:
تا ماه بکشتی در، من در خطرم
چون کشتی از آب دیده آسیمه سرم
زآن باد کز او بشادی آرد خبرم
چون آب بشیبم و چو کشتی ببرم.
خاقانی.
، دست وپاگم کرده. دستپاچه:
چو از رود کردند هر سه گذر
نگهبان کشتی شد آسیمه سر.
فردوسی.
و رجوع به آسیمه و آسیمه سار و سراسیمه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
حیران. سراسیمه. سرگشته. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تساچه، تمساح، انسان، قلم تحریر، (ناظم الاطباء)، رجوع به سیاسر و سیه سر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از آسیمه سر
تصویر آسیمه سر
سرگشته، سرگردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیمه سار
تصویر سیمه سار
حیران سرگشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه سار
تصویر سیاه سار
ماهیی از نوع بال که دارای سری سیاه و پیه بسیار است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیه سار
تصویر سیه سار
ماهیی از نوع بال که دارای سری سیاه و پیه بسیار است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسیمه سر
تصویر آسیمه سر
((~. سَ))
آشفته، پریشان، مضطرب، سرگشته، ژولیده، شتابزده، هراسیده، آسیمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیمه سار
تصویر سیمه سار
((مَ یا مِ))
حیران، سرگشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آسیمه سر
تصویر آسیمه سر
مضطرب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آسیمه سری
تصویر آسیمه سری
اضطراب
فرهنگ واژه فارسی سره
آسیمه سار، آسیون، پریشان، حیران، دستپاچه، سرگردان، سرگشته، گیج، متحیر، متزلزل، مشوش، مضطرب، نوان
فرهنگ واژه مترادف متضاد